سفارش تبلیغ
صبا ویژن











زندگی رسم خوشایندیست

یک روز عالی است. با هوایی مطبوع بدون لکه‌ای ابر در آسمان. توی بهشت رضا سکوت دلچسبی برقرار است. با دوست عزیزم اینجا آمدم تا سوژه‌ی عکاسی‌اش شوم. باید در حالی که چادرم را توی صورتم کشیدم، کنار قبرها بنشینم تا او از زوایای مختلف، عکس‌های هنری‌اش را بگیرد.

کار عکاسی تمام شده. حالا بین قبرها راه افتادیم و من خودکار و کاغذ به دست، اسامی اموات را می‌نویسم. اسم‌هایی ناب که شاید هیچ‌جای دنیای زنده‌ها، نظیرش یافت نشود: شکر، بی‌بی بس، سیاره، مملکت، ماندگار، غیب‌علی، بلبل و... اسم‌ها را برای داستان‌هایم می‌خواهم و دوستم هم در این کار، کمکم می‌کند.

از میان قطعه‌ها می‌گذریم. تک و توک آدم‌ها، سر قبر عزیزانشان هستند. با قرآن و شیشه‌ آبی برای درگذشته‌شان و بسته شکلات یا بیسکوییتی برای تعارف به رهگذران. بهشت رضا شلوغ‌تر ‌شده. با اتوبوس‌هایی که آمده‌اند تا زندگان را در این بعدازظهر پنجشنبه به اموات پیوند بزنند. خوشحال به دوستم می‌گویم: «خوب شد زود اومدیم. الان دیگه جای پارک پیدا نمی‌شه.» دوستم به اتوبوس‌هایی که ازشان آدم می‌جوشد اشاره می‌کند: «به نظرت یک کم عجیب نیست؟ جمعیتو می‌گم.» بد نمی‌گوید. آدم‌ها و ماشین‌ها انگار زیادتر از حد معمول هستند. یکهو ماشینی را می‌بینیم که روی کاپوتش پلاکارد زده: «مراسم تجدید میثاق با شهدا» و تازه جواب معما را پیدا می‌کنیم.

جانبازها، سوار بر ویلچر، پیرها عصا به دست، نوجوان‌ها چفیه بر گردن و بچه‌ها گل و پرچم در دست، از اتوبوس‌ها پایین می‌آیند تا سمت قطعه شهدا بروند. وانتی با بلندگویی بزرگ، دائم دور می‌زند و سرودهای انقلابی پخش می‌کند. لحظه‌های عجیبی است. به قطعه‌ی شهدا نگاه می‌کنم. به عکس‌های رنگ و رو رفته‌شان و اسم‌هایی که گاه بر سنگ قبر جز چند کلمه‌ی کمرنگ ازشان باقی نمانده.

اینجا قطعه‌ی شهدا است. شهدایی که سهمشان از همه‌ی ایثارگری‌ها، یک روز در سال است تا نه همه‌ی مردم شهر، بلکه خانواده‌ها و همرزمانشان بیایند و با آرمان‌های آنها تجدید میثاق کنند. به عکس‌هاشان نگاه می‌کنم. چقدر غریبند شهدا و چه ساده و بی غل و غش به دوربین می‌خندند.

رو به آسمان می‌کنم. ابرها تنگ هم نشسته‌اند. شاید مثل من توی گلویشان بغض دارند. به خاطر غربت شهدا. بغضی که بعید نیست هر لحظه بترکد. این را به دوستم می‌گویم و با عجله سمت ماشین می‌دویم.

 

به سختی میان جمعیت حرکت می‌کنیم و سمت خروجی می‌رویم. از دور، صدای سرود انقلابی‌ وانت، هنوز به گوش می‌رسد و در فضا موج برمی‌دارد: «تا ابد زنده یاد شهیدان...»

چاپ شده در شهرآرا


نوشته شده در دوشنبه 93/12/18ساعت 3:57 عصر توسط هدیه نظرات ( ) |


 Design By : Pichak